کسری کسری ، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

شیطون بلا مامانی و بابایی

خونه تکانی

سلام مامانی   پسرم این چند وقته خیلی سرم شلوغ بوده از یه طرف جابجایی و از طرف دیگ باید میومدم دفتر و هم خونه مامان زری رو جمع و جور میکردم . مامانی ولی هر جوری بود هم خونه خودمون تموم شد هم خونه مامان زری دستشون درد نکنه همین که تو شیطون طلا مامانی رو نگه داشتن تا من کارامو انجام بدم خودش یه دنیاست نگهداری تو از جا به جا کردن کوه هم مشکل تره انقدر که شیطون شدی الهی فدای شیطنتات بشم من . البته یه 2 روزی با خودم بردمت خونه ولی کارم 100000 برابر شد ولی اشکال نداره تو الان اوج انرژی و شیطنتات هست فدای سرت مامانی . خلاصه اینکه پسرم کلی کار کردیم دم عیدی کمر درد و پا درد و...... حالا چجوری با این قیافه کج و ما و...
27 اسفند 1390

درد و دل مادرانه

سلام هستی مامانی   مامانی بالاخره بعد از 2 سال و نیم تونستیم جدا بشیم و بریم خونه خودمون پسرم تو این مدت هم روزای خیلی خوب داشتیم هم روزای بد . سال 90 با همه خوبیها و بدیهاش زود گذشت ولی آخراش واسه ما خوب بود همین که تونستیم یه خونه نقلی اجاره کنیم .ولی همین که تو گلم پیشمونی و خدا هدیه به این زیبایی بهم داده برام یه دنیاست نمیتونم بگم چقدر دوست دارم و مطمئن باش برات همه کاری میکنم تا به چیزایی که میخوای و دوست داری برسی . امیدوارم سال 1391 نه تنها واسه ما بلکه واسه همه مامانا و نی نی های و باباهاشون و ........ سالی پر از برکت و خوبی و شادی باشه امیدوارم شادیهاشون بیشتر از غم هاشون و مشکلاتشون باشه . همیشه وقتی عید ...
27 اسفند 1390

خونه

سلام هستی مامانی   مامان خیلی خوشحالم میدونی چرا ؟ چون بالاخره تونستیم بعد از 2سال و نیم مستقل بشیم و از پیش مامان زری و بابا قاسم بریم خونه خودمون . آخه من و بابا امیرت وقتی عروسی کردیم رفتیم 1 سال و نیم شهر کرد زندگی کردیم بعد که اومدیم تهران نتونستیم با پول پیشی که داشیم خونه بگیریم آخه کم بود به خاطر همین رفتیم خونه مامان زرینا زندگی کردیم . سه ماه که اونجا بودیم متوجه شدم تو گلم تو شیمم مامانی مهمون شدی دیگه دوران حاملگی سختی داشتم موندگار شدیم همونجا بعدشم که تو بدنیا اومدی خلاصه نشد که جدا بشیم البته پولمون کم بودا ولی خدارو شکر بابایی تونست وام بگیره و تونستیم بریم خودمون یه خونه نقلی کوچولو رهن کنیم مال خودمون 3 تا . خی...
14 اسفند 1390

فرهنگ لغت کسری 2

  دی = سی دی دادا = دایی آب ایش = شیر مامان = همه خانوما مامان هستن الهی فدات شم بابا = همه مردها هم بابا هستن مسی = مرسی ( وقتی چیزی به ما میدی میگی مرسی الهی فدات شم چون ما زیاد کلمه مرسی رو میگیم وقتی تو چیزی بهمون میدی تو هم فکر  میکینی که باید مرسی بگی دورت بگردم فندق مامان )  
14 اسفند 1390

کسری آشپز میشود

سلام نفسم       امروز میخوام یکم از آشپزی کردنت بنویسم صبح که از خواب بیدار میشی سریع بدون هیچ مقدمه ای میری سر جا ظرفی ماهی تابه مخصوص آقا کسری رو بر میداری   بعد میای اشاره میکنی بهم که بهت قاشق بدم . قاشق رو هم میگیری دستت   دیگه دستت به روی گاز هم میرسه ماهی تابه رو آروم آروم هل میدی به سمت گاز بعد میری در یخچال رو باز میکنی بعد از این مرحله دوباره اشاره به مامانی میای دستام رو میگیری میبری دم یخچال که بغلت کنم بعدش میدونی جای تخم مرغها هم کجاست از سرو کولم بالا میری تا برسی به تخم مرغها یدونه بر میداری میزنی دم ظرفشویی بعدش میدی بهم منم روغن میریزم تو ماهی تابت بعد تخم مرغ شکسته ...
13 اسفند 1390
1